English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
retained U نگاه داشتن
retain U نگاه داشتن
stopping U نگاه داشتن
tackles U نگاه داشتن
to put to a pause U نگاه داشتن
stops U نگاه داشتن
to lay fast U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
stopped U نگاه داشتن
stop U نگاه داشتن
to keep any one waiting U نگاه داشتن
tackled U نگاه داشتن
retaining U نگاه داشتن
tackling U نگاه داشتن
stayed U نگاه داشتن
to keep in U نگاه داشتن
retains U نگاه داشتن
tackle U نگاه داشتن
holds U نگاه داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
to give support to U نگاه داشتن
refrains U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
to hang up U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
refrain U نگاه داشتن
stay U نگاه داشتن
preservatize U نگاه داشتن
hold U نگاه داشتن
to lock out U نگاه داشتن
to keep on file U درپرونده نگاه داشتن
freezes U ثابت نگاه داشتن
freeze U ثابت نگاه داشتن
to keep on U روشن نگاه داشتن
to keep on U پیوسته نگاه داشتن
to keep the pot boiling U کارهارادرجریان نگاه داشتن
to keep in U روشن نگاه داشتن
to keep down U پایین نگاه داشتن
to lay up in a napkin U بی مصرف نگاه داشتن
to keep away U دور نگاه داشتن
to keep at bay U معطل نگاه داشتن
commemorating U بیادگار نگاه داشتن
to hold in trust U بطورامانت نگاه داشتن
commemorates U بیادگار نگاه داشتن
commemorated U بیادگار نگاه داشتن
shroud U در زیرحجاب نگاه داشتن
shrouded U در زیرحجاب نگاه داشتن
wedge U باگوه نگاه داشتن
wedged U باگوه نگاه داشتن
wedges U باگوه نگاه داشتن
wedging U باگوه نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> U پنهان نگاه داشتن
on ice <idiom> U دور نگاه داشتن
enwomb U در رحم نگاه داشتن
commemorate U بیادگار نگاه داشتن
to hush up U ساکت نگاه داشتن
hold down U مطیع نگاه داشتن
keep on U بازهم نگاه داشتن
impark U در محوطه نگاه داشتن
journalize U دفترروزانه نگاه داشتن
inurn U در فرف نگاه داشتن
to behave oneself U ادب نگاه داشتن
hides U مخفی نگاه داشتن
hide U مخفی نگاه داشتن
inshrine U با حرمت نگاه داشتن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
stunts U کوتاه نگاه داشتن
stunt U کوتاه نگاه داشتن
stunting U کوتاه نگاه داشتن
spare U برای یدکی نگاه داشتن
Keep somebody at bay <idiom> U [کسی را دور نگاه داشتن]
spare U درذخیره نگاه داشتن مضایقه
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
spared U درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared U برای یدکی نگاه داشتن
smother U در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothered U در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers U در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothering U در دل نگاه داشتن خفه شدن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
to observe the proprieties U اداب معاشرت را نگاه داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
pawl U باگیره یاعایق نگاه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
to time a race U وقت مسابقهای را نگاه داشتن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
commemorates U نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
commemorate U نگاه داشتن جشن گرفتن
hold over U برای اینده نگاه داشتن
to rein up U جلو اسب را نگاه داشتن
commemorating U نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorated U نگاه داشتن جشن گرفتن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
excludes U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
fish globe U شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
to p a vehicle or horse U جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
enchain U در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
exclude U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to keep on U در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pinfold U جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms U تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger U چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
clipboards U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom U کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guarding U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate U لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
have U داشتن
doubts U شک داشتن
doubting U شک داشتن
doubted U شک داشتن
doubt U شک داشتن
lack U کم داشتن
lacked U کم داشتن
owns U داشتن
to hold a meeting U داشتن
to have possession of U داشتن
to possess U داشتن
to have U داشتن
to hold U داشتن
own U داشتن
relieving U داشتن
relieve U داشتن
owning U داشتن
owned U داشتن
lacks U کم داشتن
possess U داشتن
want U کم داشتن
possesses U داشتن
wanted U کم داشتن
bear U در بر داشتن
bear U داشتن
possessing U داشتن
redolence U بو داشتن
having U داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to be feverish U تب داشتن
lackvt U کم داشتن
relieves U داشتن
to go hot U تب داشتن
to be in a f. U تب داشتن
intercommon U داشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com